شبکه و شبکه سازی و پیمان استراتژیک
مفهوم شبکه و شبکهسازی
مطالعه بر روي شبکهها در چندين رشته مختلف اعم از بازاريابي، کارآفريني و… صورت گرفته است و تعاريف مختلفي از شبکه کسب و کار صورت گرفته است. اکسلسون و استون () شبکه را متشکل از مجموعهاي از دو يا چند رابطه تبادلي مرتبط ميدانند. بر طبق اين تعريف، بازارها مجموعهاي از روابط صنعتي و اجتماعي بين مشتريان، عرضهکنندگان، رقبا و خانواده ميباشند. ميشل (1969) شبکه را به عنوان يک نوع خاص از روابط ميان يک مجموعه تعريفشده از اشخاص، اهداف و رويدادها ميداند؛ عناصر کليدي اين تعريف عبارتند از(، ):
انواع خاص روابط و اهداف مختلف
مجموعهاي از شرکا
اشخاص و رويدادها (پاسچ و همکاران).
به طور کلي تعاريف شبکه، با گروههاي بنگاههای که منابع و ظرفيتهاي خود را به اشتراک ميگذارند، مرتبط است به عنوان مثال، انجمن صنايع توليدي استراليا[1] ()، شبکه را به عنوان يک گروه از بنگاههايي که از منابع و ظرفيت يکديگر براي دستيابي به نتايجي که بدون همکاري هم (به صورت تنهايي) ممکن نبود، تعريف ميکند. ناتبام[2] ()، شبکه را الگويي از روابط ميان بنگاهها يا بخشهاي داخلي يک بنگاه ميداند. بر طبق اين تعريف، شبکهها ميتوانند درون يک بنگاه يا بين چند بنگاه وجود داشته باشند و در زمينههاي توليدات، منابع مورد نیاز و ارتباطات وجود داشته باشند. وی در این راستا سه نوع رابطه شناسایی میکند:
عمودي؛ که دربرگيرنده جريان محصولات از تامينکننده به استفادهکنندگان در درون زنجيره ارزش بنگاه ميباشد.
افقي؛ که در برگيرنده محصولاتي است که از يک منبع مشترک توليدي يا تفريحي استفاده مينمايند و در استراتژي فروش کاربرد دارد.
مورب يا متنوع؛ که محصولات غيرمشابه که در پژوهش، بازاريابي يا توزيع مکمل يکديگر هستند را در بر ميگيرد.
امروزه شبکهسازی واحدهای تجاری، مشتریان و دانشگاهها به منظور بهرهبرداری از فرصتهای فناوری و بهبود قابلیتها از جایگاه ویژهای برخوردار است(And ,2000:20). شبکهها به عنوان راهکاری مناسب برای تخصیص منابع و بهرهبرداری بهتر از سرمایههای ملی مورد توجه سیاستگذاران و مدیران حوزه علم و فناوری کشور قرار گرفته است، که شبکه آزمایشگاهی فناوری نانو از آن موارد است(طباطباییان و همکاران،63:1390). همکاری با سایر بنگاهها، گروههای صنعتی، دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی باعث گسترش یادگیری پویای بنگاهها از طریق تعامل با یکدیگر، تسهیل انتقال تحقیق و توسعه و بهبود کارایی محصول جدید(صالحی و همکاران، 50:1390)، از جمله مزیتهای شبکهها میباشند. تحقیق و توسعه و نوآوری که یکی از نتایج بارز خوشهها نیز میباشد، به عنوان کلید بهبود عملکرد اقتصادی و رفاه اجتماعی به حساب میآید. با روند رو به رشد جهانی شدن و گسترش فناوری اطلاعات، سرعت و حجم نوآوریها بیشتر شده و مقولهی نوآوری از خلاقیتهای فردی، به نوآوریهای گروهی و فراتر از آن، به نوآوریهای یکپارچهی شبکهای گسترش یافته است. در بازار رقابت امروز، اگر نوآوریها و خلاقیتهای فردی در جریان شبکهها و به ویژه شبکههای نوآور قرار نگیرد، فرصت تبدیل شدن به عنوان نوآوری تأثیر گذار در بازار را از دست خواهد داد. در الگوی یکپارچه و شبکهای نوآوری، توسعه درون سازمانی و برون سازمانی موازی و کاملاً یکپارچه صورت میگیرد و انعطافپذیری بنگاهها و سرعت توسعهی آنها افزایش مییابد.
سرعت تغییرات در دهههای اخیر برای بنگاههای کوچک و متوسط، که الگوهای کسب و کار خود را با لحاظ قرار دادن شبکه، بازآفرینی نمیکنند یک هشدار جدی تلقی میشود؛ تا جایی که در آیندهی نزدیک از میدان رقابت، بیرون رانده شده و متحمل شکست خواهند شد. تجربهی خوشهها و بنگاههای موفق، نشانگر آن است که خلق دانش و به اشتراک گذاردن آن، در درون اقتصاد شبکهای قرار دارد که نوآوری و تحقیق و توسعه نیز در این میان، تابعی از آن میباشد. شبکه، زیرساختی جدید برای تبادل و مدیریت دانش، درون و بین بنگاهها است و امکان شبکهسازی و تبادل خرد، دانش کاری و هوش و نبوغ انسانی را فراهم نموده است. همچنین محصولات و خدمات نیز در محیطی سرشار از اطلاعات و فناوری رشد میکند. داشتن رابطهی شبکهای به معنای آن است که دو بنگاه همجوار هم، ارتباطی خاصی بر مبنای آشنایی و دوستی کارکنان، درک متقابل، اعتماد، استانداردهای مشترک و به طور فزایندهای مبتنی بر برخی انواع سیستمهای اطلاعاتی و شبکهسازی، ایجاد خواهند کرد.
ارزشآفرینی در هر مرحله از زنجیره ارزش مجازی، متضمن زنجیرهای از پنج فعالیت گردآوری، سازماندهی، انتخاب، هماهنگسازی و توزیع اطلاعات است. شبکه میتواند در هر لحظه مجرایی برای این تغییرات باشد. شبکهسازی کاهش اساسی در چرخهی زمانی و هزینهها و سرعت در نوآوری را فراهم مینماید. بنگاههای کوچک و متوسط در شبکهای قرار میگیرند که دارای نیازهای اساسی ذیل است:
– باید با نیازهای اعضای شبکه هماهنگ باشند. اعضایی که سطح پیچیدگی فناوری اطلاعاتی آنها بسیار متفاوت است؛
– باید ضمن حفظ و دارا بودن سطح بالایی از امنیت، توانایی مطابقت با گردش و جابجایی مستمر تأمینکنندگان و متشریانی را داشته باشند که میزان ارتباط و حیطه فعالیت آنها بسیار متنوع است؛
– قابلیت کارکردی زیادی به اعضاء خود بدهند. کارکردهایی مثل انتقال فایل، قدرت دسترسی به ذخیرههای اطلاعاتی مشترک و توانایی دسترسی و کاربرد همهی برنامههای موجود( 2).
شبکه سازی در فعالیتهای بنگاههای اقتصادی به معنای استفاده از شبکههای متنوعی است که پیرامون تعاملات و فعالیتهای عادی ایجاد میشوند. تا کنون انواع مختلفی از این شبکهها شناسایی شده است که برخی از آنها عبارتند از: شبکههای ارتباط شخصی، شبکههای اجتماعی، شبکههای کسب و کار، شبکههای صنعتی و شبکههای بازاریابی. واضح است که درک چگونگی استفاده مدیران از این شبکهها بسیار مهم است. به بیان دیگر، شبکهسازی یکی از خصوصیات طبیعی تصمیمات اتخاذ شده توسط مدیران بنگاههای کوچک و متوسط است. شبکهسازی بنگاههای کوچک و متوسط کاملاً هماهنگ با مشخصات فعالیت این بنگاههاست و تمایل به غیررسمی و بدون ساختار بودن دارد. همچنین این شبکهسازی معمولاً به صورت آنی و انفعالی صورت میگیرد. مدیران بنگاههای کوچک و متوسط به شبکههای بدون ساختار نسبتاً کوچک و ارزان قیمت با حداقل ارتباطات و تماسهای خارجی با افرادی همچون حسابداران و مدیران بانکها تمایل دارند.
میزان فراوانی و درجه تمرکز شبکهها، به ماهیت بازارهایی بستگی دارد که بنگاهها در آن قرار گرفتهاند. به طور مثال، شبکههای بینالمللی نسبت به شبکههای محلی، تمرکز بیشتری دارند، زیرا نیاز به برنامههای از پیش تعیین شدهتری دارند، در صورتی که تماس با بازارهای محلی احتمالاً نسبت به بازارهای بینالمللی به خاطر راحتی آن از فراوانی بیشتری برخوردار است. شبکهسازی برای بنگاههای کوچک و متوسط شامل هزینههای ناملموس و نامشهودی همچون عضویت در یک کلوپ یا انجمن تجاری، هزینه پذیرایی در فعالیتهای تجاری، یا هزینه حق ورود برای نمایشگاههاست.
شبکهسازی را میتوان به عنوان یک فعالیت کارآفرینی نیز در نظر گرفت، که در آن مدیر کارآفرین یک بنگاه، به عنوان نقطهی مرکزی مطرح است. هر چند که فرد کارآفرین ممکن است، ضرورتاً به عنوان فرد محوری شبکه نباشد و تنها به عنوان جزئی از اجتماع بزرگتر برای انجام فعالیتها دیده شود. این شبکهها بر طبق موقعیتهای جاری، متفاوت خواهند بود. به طور مثال، بین یک شبکه تازه ایجاد شده با شبکهای چند ساله که متعلق به یک کارآفرین است، تفاوتهای زیادی وجود دارد. شبکه ارتباطی مدیران بنگاههای کوچک و متوسط، توسط افراد کارآفرینی که میتوانند آنان را در رسیدن به تصمیماتی برای توسعه بنگاه کمک کنند، تقویت میشوند. این شبکهها بر حسب نیاز در حال تغییر هستند. مثلاً هنگامی که برخی زمینههای جدید فعالیت به طور بالقوه یا بالفعل ایجاد میشوند، ممکن است افراد جدیدی هم در شبکه وارد شوند. برخی از این افراد نظیر دوستان نزدیک، خانواده، حسابدار بنگاه یا مدیر بانک، ممکن است به شبکه فرد کارآفرین به عنوان مشاوران عادی خدمت کنند، در حالی که برخی دیگر از فرایند پیوسته جمعآوری اطلاعات مورد نیاز را شکل میدهند. شبکهسازی علاوه بر اینکه یک فعالیت ضروری است، میتواند مهارت یا شایستگی مدیران بنگاههای کوچک و متوسط را نیز افزایش دهد. این مدیران میتوانند مهارتها یا شایستگیهای شبکهسازی را در طول زمان افزایش دهند و از تجربه افراد شبکه در چگونگی اداره مؤثر آن استفاده کنند.
2- انواع/ فرمهاي شبکهها:
مرور ادبيات نظري نشان ميدهد که تعداد زيادي از انواع شبکه وجود دارد. کني(:) و [3] (:) دستههاي اصلي شبکهها را به شرح زير بيان ميکند:
شبکههاي غيررسمي و غيرساختارمند؛ که در برگيرنده روابط اساسي و ساده ميان بنگاهها ميباشد که نيازي به پيشنيازهاي پيچيده ندارد.
شبکههاي مبتني بر عضويت؛ که در برگيرنده انجمنهاي صنايع سنتي است که اعضاي آن به انجام فعاليت خود پرداخته و سطح خاصي از تعهد را نسبت به حل مشکل مشترک دارند، اما موفقيت کسب و کار آنها وابسته به عمل ديگر اعضا نيست و به علت عدم وجود وابستگي متقابل شديد ميان اعضا، سازماندهي آن راحتتر ميباشد.
شبکههاي تامينکننده مشتري؛ که تعدادي از بنگاههاي تامينکننده با يکديگر براي تأمين نيازهاي مشتريان همکاري(عمودي) ميکنند.
شبکههاي مستقل بنگاهها؛ که گروههاي رسمي و کوچک از بنگاههای اغلب رقابتي، که به صورت محتاطانه با يکديگر همکاري دارند، را در بر ميگيرند (شبکه افقي). به عنوان مثال، ميتوان شبکههاي همکاري ميان بنگاههای مونتاژ، بنگاههای بازاريابي و شبکههاي يادگيري که بنگاهها در پي يارگيري گروهي درباره تغييرات پيچيده رقابتي هستند، را نام برد. همچنين شبکههاي پژوهش ميان بنگاهها که با تسهيم منابع به خلق محصول يا فرآيند جديد ميپردازند، را ميتوان ذکر کرد.
شبکههاي توسعهاي؛ که روابط هدفمند، شخصي يا سازماني و دوطرفه ميان SMEها و يا کارآفرينان را در بر ميگيرد. تفاوت ميان اين شبکهها با شبکههاي غيررسمي در چرخه توسعهاي جلسات مرتب ميباشد و هدف از اين نوع همکاري، يادگيري از يکديگر ميباشد.
پیمان استراتژيک؛ که اين نوع همکاري ميان تعدادي از سازمانها که قصد دستيابي به اهداف متقابل سودآوري را دارند، شکل ميگيرد. پیمانهای عمودي و افقي وجود دارند. پیمانهای عمودي بر روابط تامينکننده- توليدکننده (شبکه همکاري) با روابط ميان توليدکننده- توزيعکننده تاکيد دارند، که در برگيرنده شبکههاي تامينکننده- مشتري در زنجيره تامين بنگاهها ميباشند. اما پیمانهای افقي، در برگيرنده روابط ميان بنگاههاي مشابه در يک صنعت مشابه ميباشند. يک پیمان استراتژيک، پيوندی ميان يک شبکه و شرکا ميباشد و جايگزيني براي ادغام عمودي است.
مشارکت انتفاعی: اين شبکهها در بر گيرنده بنگاههاي با مالکيت مشترک است که توسط شرکا براي مديريت فعاليتهاي توسعه محصول جديد به وجود ميآيند. ستاد نهايي اين نوع همکاري، توانايي آن در يافتن فرصتهاي جديد و استفاده از آن ميباشد.
کنسرسيوم یا ائتلاف چند بنگاه باهم براي انجام امور انتفاعي.
همچنين در دستهبندي ديگري، رزنفلد[4] ()، شبکهها را به شبکههاي نرم و سخت تقسيم ميکند. از نظر وي شبکههاي سخت، در برگيرنده گروههايي رسمي، کوچک و نزديک به هم، از بنگاههایی است که بر روي اهداف ریز و جزیی همکاري ميکنند و شبکههاي نرم، معمولاً در بر گيرنده گروههاي مبتني بر عضويت و بزرگ براي دستيابي به موضوعات کلي، کاهش هزينه و يادگيري ميباشد. مک ناتان و بل[5] (2001)، شبکههاي سخت را شبکههاي متمايز از پنج يا بيشتر شبکه ميدانند نظير انجمن صنايع. آيماي و بابا[6] ()، نيز سه نوع ديگر شبکه را در سطح بينالمللي معرفي کردند:
شبکههاي داخلي سنتي: شبکههاي داخلي سنتي در برگيرنده بخشها و بنگاههايي است که براي مواجهه با تغييرات قيمت در سطح بينالمللي فعاليت ميکنند. بنگاهها متکي بر تشکيلات محلي خود در تصميمگيريها ميباشند.
شبکه جهاني: شبکههاي جهاني که در بر گيرنده بنگاههايي است که در مقياس بزرگ بينالمللي فعاليت دارند و جهان را به عنوان يک بازار واحد ميبينند که با استفاده از تکنولوژي اطلاعات به فرموله کردن اطلاعات و کنترل سلسله مراتبي براي کشف فرصتهاي کسب و کار ميپردازند.
شبکه وراي مرزها: شبکههاي فرامرزي يک نوع شبکه بينالمللي است که شيوه سنتي بازار و سلسله مراتب را براي تناسب با تئوري شبکه متحول ميکند که يک استراتژي جهاني را به صورت محلي اجرا ميکنند.
در یک تقسیمبندی دیگر، شبکهسازی در انجام کسب و کار بنگاههای اقتصادی، به دو سطح شبکهسازی با رقبا و شبکهسازی با مشتریان تفکیک میگردد که در ذیل به خصوصیات هر یک اشاره میشود ( ،:.-49):
– شبکهسازی با رقبا
ارتباطات زیاد و قابل توجهی بین مدیران بنگاههای اقتصادی و رقبای آنها وجود دارد، به طوری که بیشتر این مدیران بنگاهها ادعا میکنند که شخصیت رقبای خود را میشناسند و در استفاده از کمک و مشاوره آنها هیچ تردیدی نمیکنند. مجامع تجاری و نمایشگاهها به عنوان ابزارهایی برای مدیران هستند که نسبت به رقبای خود در درون صنعت شناخت پیدا کنند و فرصتی برای برخوردهای اجتماعی و همکاری بیشتر داشته باشند. یکی از دلایل وجود این سطوح بالای همکاری، جلوگیری از مراجعه مشتری به بنگاههای خارج از بازارهای محلی برای کار است. دلیل دیگر وجود پروژههایی است که برای هر یک از رقبا به تنهایی خیلی بزرگ هستند. دلیل دیگر نیز نیازمندی یک بنگاه به منابع و مهارتهای جدیدی است که در بنگاه دیگر وجود دارد. همچنین تمایل نداشتن مدیران بنگاههای کوچک و متوسط به صرف منابع شخصی برای اجرای مواردی که به افزایش منافع کل صنعت میانجامد، نیز میتواند به عنوان دلیلی برای این موضوع در نظر گرفته شود. بنا به دلایل فوق، مدیران بنگاههای کوچک و متوسط از مزایای ایجاد و نگهداری روابط خوب با رقبا به خوبی آگاه هستند.
– شبکه سازی با مشتریان
بنگاههای کوچک و متوسط اهمیت توسعه ارتباطات با طیف گستردهای از مشتریان و توانایی تشکیل رابطه با آنان را حفظ و نگهداری این رابطه را برای موفقیت بنگاه، تشخیص دادهاند. علاوه بر این، از آنجا که ایجاد روابط با افراد، نسبت به ایجاد روابط با بنگاهها بسیار سادهتر است، معمولاً مدیران تلاش زیادی را برای شبکهسازی با مشتریان کنونی و بالقوه انجام داده و همچنین سرمایهگذاری قابل ملاحظهای را در زمینه حفظ روابط خوب با مشتریان خود صورت میدهند. عوامل مختلفی بر چگونگی شبکهسازی با مشتریان در بازاریابی بنگاههای کوچک و متوسط تأثیر میگذارند. به طور مثال، چون مشتریان تمایل دارند، حتی زمانی که یک فرد ساده میتواند جوابگوی آنها باشد، مدیران در دسترس آنها برای صحبت کردن قرار گیرند. پس این مدیران در نقطه مرکزی تماس با مشتریان قرار دارند. همچنین اغلب مشتریان ترجیح میدهند تا با همتایان خود از نظر شخصیت، سن و تجربه ارتباط داشته باشند؛ مثلاً افراد جوان، صحبت کردن با افراد جوان را ترجیح میدهند. این عوامل میتواند در ارتباط بین مدیر با مشتری تأثیر مثبت و یا منفی داشته باشد و روش بازاریابی و نحوهی انجام آن را تحت تأثر قرار دهد.
پیمان استراتژیک
پیمان استراتژیک در زمینه ی ایجاد روابط بین بنگاهی و تشویق بیشتر همکاران است. پیمان استراتژیک زمانی مطرح میشود که زنجیره ارزش بین حداقل دو بنگاه (با اهداف هماهنگ) به منظور کسب یا حفظ مزیت رقابتی معنیداری، ترکیب شود. پیمان استراتژیک ناشی از همکاری میباشد؛ ولی همهی همکاریهای بین بنگاهها نباید پیمان استراتژیک فرض شود؛ برای رخ دادن این مهم، هدف همکاری آنان، میبایست ایجاد مزیت رقابتی پایدار باشد. به بیان دیگر، پیمان استراتژیک، ارتباط استراتژیک هدفمند بین بنگاههای مستقلی است که به صورت مشترک در اهداف سازگار بوده، در تلاش برای کسب منافع دو جانبه میباشند و سطح بالایی از همکاری و وابستگی دو جانبه را اذعان میدارند. پیمان استراتژیک، موافقتنامه بین بنگاهها برای انجام کسب و کار با یکدیگر، به روشی فراتر از داد و ستدهای معمول بنگاه با بنگاه است، ولی حدود آن کمتر از ادغام یا مشارکت کامل میباشد. این پیمانها در اشکال توافقنامههای غیررسمی همکاری تا موافقتنامههای رسمی با قرارداد بلندمدت که در آن طرفین ممکن است داراییهایی را معاوضه کنند یا سرمایهگذاریهای خود را برای تشکیل بنگاه، با سرمایهگذاری مشترک ترکیب نمایند، وجود دارند. بنابراین، پیمانهای استراتژیک، مشارکت دو یا چند بنگاه یا واحد کسب و کار میباشد که برای دستیابی به اهداف استراتژیک که دارای منافع دو جانبه است، با یکدیگر همکاری میکنند.
توانایی بالقوه استراتژی پیمانهای استراتژیک فوقالعاده است؛ تا جایی که برخی ادعا میکنند، در صورت اجرای صحیح پیمان، به طور باور نکردنی رقابتپذیری و عملیات یک بنگاه ارتقاء خواهد یافت. بنگاههای مشارکت کننده در پیمان استراتژیک، در مقایسه با بنگاههای درگیر ادغام از طریق مالکیت و حصول، یا بنگاههایی که از ایجاد روابط درون سازمانی، اجتناب میکنند، مزایایی از جمله بازده بالاتر حقوق صاحبان سهام، بازده بهتر سرمایهگذاری و نرخ موفقیت بالاتر کسب مینمایند. تصمیم به همکاری یک اقدام پاسخگو نیست؛ بلکه اساساً قصد استراتژیک است که با هدف بهبود شرایط آینده، برای هر یک از بنگاهها و شرکایش در کل به وجود میآید. یک پیمان استراتژیک حداقل شامل دو بنگاه است که:
– پس از تشکیل پیمان از نظر قانونی مستقل میمانند.
– مزایا و کنترل مدیریتی بر عملکرد وظایف تعیین شده تسهیم میشود.
– مشارکت مداوم در یک یا چند زمینه استراتژیک، مانند فناوری و یا محصولات ایجاد میشود.
سه معیار مذکور، این مفهوم را میرساند که پیمان استراتژیک، ایجاد وابستگی متقابل بین واحدهای مستقل اقتصادی، آوردن مزایای جدید به شکل داراییهای ناملموس برای شرکاء، و ملزم ساختن آنها به ایجاد همکاری مستمر نسبت به شرکایشان میباشد. گونههای متفاوتی از پیمان استراتژیک و همکاری وجود دارد. پیمانها میتوانند از یک توافقنامه اعطاء مجوز ساده تا پیمانهای ترکیبی پیچیدهتر باشند. به عنوان مثال، پیمانها و اتحادهای فناوری، یک سازمان مشاورهای پیمانهای استراتژیک میباشد که انواع پیمان را به ترتیب ذیل دارا میباشد:
– پیمانهای فروش و بازاریابی: شامل موفقیتنامههای بازاریابی مشترک؛ و فروشهای مجدد با ارزش افزوده.
– پیمانهای تولید و ساخت: شامل پیمانهای عرضه کننده؛ تهیه و تأمین؛ و ساخت مشترک.
– پیمانهای فناوری و رموزکاری: شامل توسعه فناوری؛ تحقیقات مشترک دانشگاه و صنعت.
– پیمانهای ترکیبی: پیمانهای فوق میتوانند با یکدیگر ترکیب شده و شکل جدیدی از پیمان را ایجاد کنند. به طور مثال، پیمان بازاریابی با پیمان ساخت میتواند ترکیب شود. در مطالعهای کوپرز و لایبرند، انواع ذیل را برای پیمان شناسایی نموده و مشارکت بنگاهها در آنها را به این ترتیب بیان نمودهاند: انجام بازاریابی و ترفیع مشترک(54٪)، فروش یا توزیع مشترک(42٪)، تولید(26٪)، همکاری برای طراحی(23٪)، فناوری ناشی از حق لیسانس (22٪)، قراردادهای تحقیق و توسعه (19٪) و سایر اهداف برونسپاری(19٪).
1- علل شکل گیری پیمان استراتژیک
میتوان انگیزههای شکلگیری پیمان استراتژی را در چهار گروه، به شکل ذیل، طبقه بندی نمود:
– مالی: محرکهای مرتبط با کاهش هزینه و ایجاد سود(نظیر: سرمایهگذاری مشترک، کاهش موجودی، قیمتهای ثابت تأمین منابع)؛
– فناوری: محرکهایی که فرایند تأمین کردن را تسهیل میکنند؛ شامل فناوری مشترک، توسعه محصول جدید به صورت مشترک.
– مدیریتی: این گروه شامل محرکهایی همانند وابستگی فی مابین و وفاداری میباشد.
– استراتژیک: محرکهایی که مرتبط با موقعیت رقابتی فرایند عرضه میباشد؛ نظیر روند و جهت آتی و کسب توانمندی محوری.
بنگاهها بنابر دلایل و انگیزههای بسیاری وارد پیمانهای استراتژیک شده و اقدام به شکل دادن انواع متنوعی از پیمان میکنند. از جمله دلایل شکلگیری پیمان استراتژیک میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
استراتژیهای رشد و ورود به بازارهای جدید: استراتژیهای رشد و وارد شدن به بازارهای جدید، یکی از علل اصلی شکلگیری پیمانهای استراتژیک است. امروزه که اقتصاد جهانی به سرعت گام بر میدارد، بنگاهها به تنهایی زمان کافی برای ایجاد بازارهای جدید ندارند؛ بنابراین ایجاد پیمان با بنگاهی که هم اکنون در این بازار وجود دارد، یک جایگزین مناسب میباشد. مشارکت با یک بنگاه اقتصادی بینالمللی، توسعه در یک منطقه و یا یک بازار ناآشنا را بسیار آسان و کمخطرتر مینماید.
کسب فناوری جدید با کیفیت بهتر یا هزینه پایینتر: تمامی بنگاههای اقتصادی نمیتوانند فناوری مورد نیاز برای رقابت مؤثر در بازارهایشان را به تنهایی تأمین نمایند؛ بنابراین با سایر بنگاههایی که منابع برای تأمین این فناوری را داشته یا میتوانند منابع خویش را ملحق نمایند، به صورت تیم درآمده و خواهند توانست با کمک هم، فناوری مورد نیاز را فراهم آورند.
برونسپاری: دلیل دیگر شکلگیری پیمان استراتژیک، برونسپاری کارکردهای سازمانی شامل بازاریابی، حسابرسی، فروش یا هر فرایند دیگر، به بنگاهی که آن کار را بهتر و ارزانتر انجام میدهد. در حقیقت بسیاری از بنگاهها، پیمانها را به منظور دستیابی به بهترین کیفیت یا فناوری یا ارزانترین نیروی کار یا هزینههای تولید شکل میدهند. بنگاههای کسب و کار به صورت فزایندهای کارکردهای مرکزی و غیر مرکزی خود، از دامنه فناوری اطلاعاتی تا مهندسی و مدیریت خدمات تسهیلاتی، را به منظور منافعی، شامل کاهش هزینهها یا انعطافپذیری، برونسپاری مینمایند.
کاهش هزینههای مالی و تسهیم هزینههای تحقیق و توسعه: ممکن است برخی از بنگاهها به این نتیجه برسند که ریسکهای مالی مربوط به دنبال کردن یک محصول و یا روش تولیدی جدید برای یک بنگاه، بسیار زیاد میباشد. در این مورد دو یا چند بنگاه با هم توافق مینمایند تا این ریسک را میان خود پخش کنند.
کسب یا حفظ مزیت رقابتی: پیمانهای استراتژیک، به ویژه برای بنگاههای کوچک و متوسط جذاب میباشند؛ چرا که از این طریق، آنها ابزارهای لازم برای رقابتی بودن کسب و کار را فراهم میآورند. برای بسیاری از بنگاهها، تنها روشی که میتوانند رقابتی بمانند و حتی در اقتصاد در حال تغییر و با فناوری پیشرفته امروزی بقا یابند، تشکیل یک پیمان با بنگاه و یا بنگاههای دیگر است.
معمولاً بنگاهها بدون تجزیه و تحلیل گزینهها و بدیلهای احتمالی به پیمان استراتژیک رو میآورند و این یک دلیل ابتدایی برای شکست پیمان میباشد. برای جلوگیری از شکست پیمان و جلوگیری از خطرات احتمالی آن، محققین زیادی در مورد پیمانهای استراتژیک مطالعه و تحقیق نمودهاند، که رعایت آنها برای عملکرد بهتر پیمان، ضروری مینماید. برخی از عوامل موفقیت در پیمانهای استراتژیک عبارت است از:
– تیم مدیریتی قوی و اثربخش
– بازخورد مکرر عملکرد
– تعهد مدیریت عالی
– برنامهریزی کامل و دقیق
– مأموریتهای بینالمللی
– انتخاب شریک
– ارتباطات میان شرکاء و روابط پایدار.
2- ریسک پیمانهای استراتژیک
بنگاهها، پیمانها را به منظور کسب فناوری، کسب دسترسی به بازارهای خاص، بازاریابی مشترک و اهداف ترفیع فروش، به منظور کاهش ریسک مالی، کاهش ریسک سیاسی و برای کسب اطمینان از مزایای رقابتی شکل میدهند. با این حال، در حالی که اغلب بنگاهها به سمت پیمان استراتژیک میشتابند، تعداد کمی از این بنگاهها موفق میشوند. نرخ شکست استراتژی پیمان استراتژیک، بالاتر از 70 درصد میباشد. مشارکت در پیمانهای استراتژیک، در بیشتر مواقع، نتایج پیش بینی شدهی بنگاهها را به همراه ندارد. اغلب مطالعات تمایل به تأکید بیشتر بر تعیین کنندههای موفقیت پیمان استراتژیک به جای دلایل شکست آن دارند. ولی به منظور تعیین علل نرخ بالای شکست پیمانهای استراتژیک، ناگزیر بایستی مشکلات و ریسکهای احتمالی مورد بررسی قرار گیرد. برخی از مشکلاتی که بنگاهها در پیمانهای استراتژیک با آنها مواجه میشوند، عبارتند از:
– ناسازگاری فرهنگی و متحد کردن کارکنان ناسازگار: ناسازگاریهای فرهنگی، احتمالاً یکی از مشکلات بزرگی است که امروزه بنگاهها در پیمانها با آنها مواجه میشوند. این مشکلات مشتمل بر زبان، میهن پرستی، قومیتگرایی و نگرشهای مختلف به کسب و کار میباشند. هر چند یک خوشه که در یک منطقه جغرافیایی مشترک قرار دارد و تقریباً فرهنگ مشترک نیز در آن دیده میشود؛ اما امکان ناسازگاری فرهنگی در خوشه نیز در بسیاری مواقع مشاهده میشود. بنابراین لازم است به هنگام برقراری پیمان استراتژیک اقتصادی و نوع آن، سازگاری فرهنگی مدیران و کارکنان بنگاهها، شامل زبان، میهن پرستی، قومیتگرایی، نگرشهای مختلف به کسب و کار و … شناسایی شده و اقدامات لازم برای آن پیشبینی شود.
– عدم اعتماد: تسهیم ریسک، یک وسیلهی تضمین اولیه در پیمانها میباشد. یک حس اعتماد بایستی در طی مشارکت ایجاد شود. ایجاد اعتماد در خوشه و بنگاههای خوشه، بسیار مهم بوده و هنوز هم یکی از مشکلترین جنبههای پیمان موفق میباشد؛ لذا تنها افراد هستند که میتوانند به یکدیگر اعتماد داشته باشند نه بنگاهها. بنابراین پیمانها نیازمند این هستند که، اعتماد بین افراد و مدیران را افزایش دهند. بسیاری از پیمانها به دلیل فقدان اعتماد که منجر به مشکلات حل نشدنی و روابط ناسالم میشود، شکست میخورند.
– نبود اهداف و آرمانهای روشن: در دنیای کسب و کاری امروزی، بسیاری از پیمانهای استراتژیک بر مبنای دلایل نادرست مانند مبارزه و جدال با رقبای صنعتی شکل میگیرند. این امر یقیناً منجر به شکست در آینده میشود. بسیاری از پیمانهای استراتژیک نیز گرچه با دلایل صحیح شکل میگیرند، اما عملی نمیشوند. اهداف نامتشابه و غیر روشن، ناتوانی در تسهیم ریسکها و فقدان اعتماد باعث میشود این پیمانها نابود شوند.
– عدم همکاری مناسب بین تیم مدیریتی: اقدامات اجرا شده توسط زیردستان، در صورتی که قابل انطباق با دیدگاههای مدیران عالی نباشد، میتواند مخرب باشد، به ویژه در مواردی که بنگاهها، علی رغم پیمان استراتژیک با یکدیگر رقیب باقی میمانند.
– تفاوت در رویههای عملیاتی و نگرشها میان شرکاء: مشکلات دیگر بین بنگاهها در پیمانهای تجاری ممکن است زمانی اتفاق بیفتد که نگرشهای مختلفی بین بنگاهها وجود داشته باشد و یا یک بنگاه خارج از برنامه زمانی، فرایندهای تولید و تحویل خود را انجام دهد. این موارد منجر به عدم اعتماد بین دو بنگاه میشود.
– ریسک رابطهای: ریسکهای رابطهای مربوط به این احتمال است که بنگاههای شریک، تعهد کمی به پیمان داشته و رفتار فرصتطلبی احتمالی آنان، چشمانداز پیمان را ضعیفتر نماید. این رفتارهای فرصت طلبانه شامل کوتاهی کردن، تصاحب منابع شریک، تحریف کردن اطلاعات، پناه بردن به نهادهای پنهانی و تحویل دادن محصولا و خدمات ناراضی کننده، میباشد. این فعالیتها جداً موجودیت پیمان را به خطر میاندازند. ریسکهای رابطهای یکی از اجزاء مهم ریسک در ریسک کلی پیمان استراتژیک میباشد.
[1] Australian Manufacturing Council(AMC)
[2] Nooteboom
[3] O’Doherty
[4] Rosenfeld
[5] McNaughton & Bell
[6] Imai & Baba