استراتژی های توسعه صنعتی
اگر استراتژي را روشی برای رسیدن به هدفی معین در نظر گرفت، میتوان استراتژی توسعه را روشهایی دانست که از طریق آنها میتوان به هدف یعنی توسعه صنعتی نایل گردید. با عنایت به اینکه کشاورزی و صنعت دو فعالیت مهم در هر اقتصادی محسوب میشوند، انتخاب راه مناسب در برخورد با این دو فعالیت از ارکان عمدهی استراتژی توسعه است؛ که در بسیاری مواقع در غالب عنوان کلیتری بنام استراتژی رشد متعادل و استراتژی رشد نامتعادل طرح شده است. نظریهی عمومی محققان اقتصادی در باب توسعه در اوایل دههی 50 عمدتاً بر رشد متعادل استوار بوده است. از جمله معروفترین نظریهپردازان این نظریه میتوان به نورکز و روزن اشتاین اشاره نمود. اساس این نظریه بر دو محور اساسی متمرکز است:
– اعتقاد به وابستگی متقابل بین بخشها و زیربخشها در ایجاد بازار برای یکدیگر.
– اعتقاد به وجود صرفهجوییهای خارجی حاصل از ایجاد یا تقویت یک فعالیت اقتصادی.
در دههی 60 و اوایل دههی 70، سیاستهای کاربردی در رشد متوازن اقتصادی از نظر گروهی نظیر هیرشمن مورد انتقاد قرار گرفت. به نظر این گروه اجرای استراتژی رشد متعادل اقتصادی برای کشورهای در حال توسعه زیانبار است، زیرا پراکنده ساختن نیروهای کار متخصص و سرمایهی محدود باعث کاهش بازدهی آنان و در نتیجه کاهش توسعه اقتصادی و رشد اقتصادی این جوامع میگردد، لذا این گروه جهت جبران خسارت ناشی از اتخاذ استراتژی رشد متعادل، استراتژی رشد نامتعادل را پیشنهاد نمودند.
منظور از رشد نامتعادل در این بینش، اولویت دادن و انتخاب بخشی از اقتصاد به عنوان بخش پیشتاز و تمرکز سرمایه بر آن است. به اعتقاد هیرشمن در جهت انتخاب یک بخش پیشتاز باید به سوی طرحهای استراتژیک حرکت نمود. از نظر وی طرحهای استراتژیک، طرحهای هستند که دارای بیشترین پیوندهای بالا دست و پایین دست هستند. به اعتقاد هیرشمن، صنعت به دلیل داشتن چنین پیوندهایي در مقایسه با بخشهای دیگر اقتصادی، میتواند به عنوان بخش پیشتاز معرفی شود.